صفحات

۱۳۹۰ فروردین ۷, یکشنبه

گزیده هائی از کتاب شیعیگری شادروان احمد کسروی باب سوم



خرده هائی که به شیعیگری توان گرفت


چنانکه دیدیم شیعیگری نخست یک کوشش سیاسی می بوده سپس کیش گردیده .اکنون می خواهیم از این کیش به سخن پرداخته خرده هائی بسیار را که به آن توان گرفت هریکی را به کوتاهی یاد کنیم:
نخست: چنانکه گفتیم بنیاد شیعیگری برآن است که خلیفه بایستی از سوی خدا برگزیده شود نه از سوی مردم . ما می پرسیم (( دلیل این سخن چه می بوده .کتاب اسلام قرآن می بود. کجای قرآن چنین گفته ای هست؟! چگونه تواند بود که چنین چیزی باشد ودرقرآن یادی از آن نباشد؟...........
از انسوی رفتار سران اسلام که پس از مرگ پاکمرد عرب فراهم نشستند وبه گفتگو پرداختند ونخست ابوبکر وپس از مرگ او عمر .وپس از مرگ عمر عثمان وپس از کشته شدن او علی را به خلافت برداشتند . این رفتار دلیل روشنی به بیپائی آن سخن می باشد.
کسانیکه درآن هنگام ناتوانی اسلام پاکدلانه به آن گرویده ودر راه پیشرفت آن گزند ها دیده وجنگها کرده بودند جه باور کردنی است که همان پاکمرد عرب همه چیز را کنار گذارند وبه دلخواه وهوس یکی را خلیفه گردانند؟.......
شیعیان می گویند: ((همگی از دین باز گشتند مگر سه تن. ولی آیا این سخن باور کردنی است؟ چه بوده که همگی به یکباراز دین بازگردند؟  گرفتیم که ابوبکر وعمر خلافت می خواستند وبه آن هوس از دین رو گردانیده اند. دیگران را چه سودی درمیان می بوده؟این شیوه شیعیان است که در را پیشرفت سخن خود از دروغ باز نایستند.
آنگاه ما نامه امام علی را که به معاویه نوشته است .آوردیم درآنجا میگویدL( مردم به من دست دادند بدانسان که به ابوبکر وعمر وعثمان دست داده بوده اند)) به خلافت خود دلیل این را می آورد وهیچ نمی نویسد (( خدا مرا برگزیده بود و یا پیغمبر آگاهی داده بود. درآن نامه آشکارا می گوید : (( برگزیدن خلیفه مهاچران و انصار را است که هرکه را برگزیدند و امام نامیدند خشنودی خدا درآن خواهد بود)) نمی دانم این گفته آن امام کجا و آن سخن شیعیان کجاست؟...........
ملایان دلیل آورده می گویند (( خلیفه بایستی گناه نکرده باشد . دلیرترین وداناترین وبرترین مردمان باشد. وچنین کسی جز با برگزیدن خدا نتواند بود)) میگویم (( این راز را از کجا میگوئید؟)) اگر این سخن راست بودی بایستی بنیاد گزار اسلام گوید . نه اینکه شما به دلخواه به بافندگی پردازید.
از دلیلهائی که دراین باره یاد می کنند یکی داستان غدیر خم ودیگری داستان کاغذ و خامه خواستن پیغمبر اسلام در دم مرگش می باشد. وچون مراد دراین باره داستا نی هست وگفتگوئی رفته بهتر میدانم همان را دراینجا بازگویم.
در دیماه سال 1321 برای دیدار یاران قزوین با آقای واعظپور سفری به آن شهر کردیم دریکی از نشستها در خانه آقای نصری .آقای پاکروان چنین آغاز سخن کردند :کسانی از علما ودیگران چون شنیده بودند شما خواهید آمد با من می گفتند با او مباحثه هائی داریم. من پاسخ دادم آقای کسروی مباحثه نمیکند ولی اگر چیزهائی پرسیدند پاسخ میدهد.پس خواهشمندیم این پرسشهای ما را برسانید وپاسخ ایشان که از سنی ها هواداری میکنند آیا به داستان غدیر خم چه شاسخ میدهند ؟ درآنروز پیغمبر علی را به خلافت برگزیده گفت: (( من کنت مولا فهذا علی مولا)) همچنین به داستان خامه وکاغذ خواستن پیغمبر وجلوگیری کردن عمر چه میگوئید؟
پیغمبر در بستر مرگ خواست امام علی بن ابیطالب را به خلافت برگزیند که جائی برای کشا کش دیگران باز نماند . این بود که گفت ((انتونی بقلم و قرطاس اکتب لکم کتابا بعده ابدا)) عمر چون داستان را فهمید نگذاشت وچنین گفت (( ان الرجل لیهجر حسینا کتاب الله)) به پیغمبر نسبت هذیان گوئی داد. من نیک میدانم که شما اینها را از دین نمشمارید وراستی هم دین اینگونه گفتگوها نیست.ولی چون اینها در دل های مردم جا گرفته وهر زمانی که نام دین به میان می آید بی درنگ به یاد این سخنان می افتند ومی پرسند وما تا به اینها پاسخی ندهیم دست بردار نخواهند بود . از اینرو من پرسش های آنان را رسانیدم که شما پاسخهائی بدهید.
این سخنانی بود که آقای پاکروان گفتند ومن به پاسخ پرداخته وگفتم (( بسیار راست است که این گفتگو ها از دین نیست .در هزار وسیصد سال پیش از این کشا کشهائی درباره خلافت رخ داده وهرچه بوده پایان یافته وگذشته . امروز از گفتگوهای آنان چه سودی تواند بود ؟ اینها نه تنها دین نیست .خود بیدینی است. راستی را دین برای آنست که مردمان چنین بیخرد ونافهم نگردند که زندگی خود را رها کرده وبه داستانهای هزاروسیصد سال پیش پردازند و در میان مردگان کشا کش اندازند . کسانیکه اینها را از دین می شمارند معنی دین را ندانسته اند.
دین شناختن معنی جهان وزیستن به آئین خرد است. دین آنستکه امروز ایرانیان بدانند که این سرزمینی که خدا به ایشان داده چگونه آباد گردانند وازآن سود جویند وهمگی با هم آسوده زیند وخاندانهائی به بینوائی نیفتد وکسانی گرسنه نمانند ودهی ویرانه نماند وزمینی بی بهره نباشد . دین آنستکه امروز توانگران ایران سرمایه های خود را در راه کشیدن جویها وپدید آوردن چشمه ها وآباد گردانیدن دیه ها بکار اندازند که هم این ویرانیها از میان برخیزد وهم هزاران خاندانهای گرسنه وبینوا از بدبختی رها گردند. دین این است که خدا خشنود خواهد بود . گفتگو از کشاکش علی وابوبکر چیست که خدا آنرا خوش دارد وبه کسی به این نام نامزدی دهد؟... اینها را میگویم تا این آقایان نیز بدانند ومعنی درست دین را دریابند.
از آنسوی این نیز راست است که این سخنان در دلهای ایرانیان جا گرفته وما تا در پیرامون آن ها سخن نرانیم از دلها شان بیرون نخواهد کرد. اینست من نیز به پرسشهای آنها پاسخ مگویم.
اما داستان غدیر خم.: بسیار شگفت است که ملایان معنی این جمله را نمی دانند مگر آنان کتابهای فقه را نمی خوانند که (( ولائ)) خود یک بابی از باب های فقه می باشد؟. این یک وصییت خاندانست . پیغمبر را با کسانی رشته (( ولائ)) درمیان بوده و اینست میگوید (( من با کسانی که ولائ می داشتم علی در این زمینه جانشین من خواهد بود)) آخر درکجا (( مولی)) به معنی خلیفه است؟....
از این گذشته اگر خواست پیغمبر بر گماردن (( خلیفه)) بودی می بایستی نخست در این زمینه سخن راند که باید برگزیدن وگماردن خلیفه از سوی خدا باشد نه از سوی مردم. پس از آنکه این زمینه را روشن گردانید با یک زبان آشکار ی بگوید (( اینک نخستین خلیفه من علی است که خدا اورا برگزیده)) داستان به آن بزرگی را چه معنی میداشت که بایک جمله نا روشن وکوتاهی برساند. وآن جمله را بگوید و بگذارد وبه چیزها دیگر پردازدو..

دنباله در پیامی دیگر   خرد همراه ونگاه بانتان باد

هیچ نظری موجود نیست: